ترنمترنم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

تـرنــــــم کوچولـــــو

دل نوشته های مامانی

عزیز دوردونه مامان،الان که دارم اینو می نویسم شما مثل یک فرشته معصوم چشمات و بستی و ناز خوابیدی.مامان هم از این فرصت استفاده کردم و ناخنهای قشنگت رو لاک زدم  تا 1 روز دیگه 16 ماه شما تمام میشه.ماشاالله دیگه الان بزرگ شدی قشنگ راه میری و خیلی واضح حرف میزنی..و تقریبا یک جمله هم میتونی بگی..عاااشق لحن حرف زدنهاتم.وقتی که برای تلفظ بعضی از کلمه ها لبهات و به هم می چسبونی و یا اینکه کجشون میکنی..تازه بعضی وقت ها هم سر به سر من میزاری و کلمات رو از عمد اشتباهی تلفظ میکنی کارت انقدر شیرین شده که من و بابایی بعضی وقتها دلمون میخواد که محکم فشارت بدیم و گازت بگیریم البته گنجشک کوچولوی مامان خیلی هم شیطون شده..تا ازت غافل میشم میبینم که رف...
23 مهر 1392

ترنم ترانه زندگیم

یه سری عکس جامونده از مسافرت به همدان با دایی اینا تــرنــــم و اریـــــا جون مامان فاطمه و تــــرنم کوچولو ،زندایی طیبه یا به قول ترنم زی زا،و اریــــا جون باز هم مامان فاطمه و ترنم کوچولو و بابا حمید و دایی سعید   ترنــــم و ثنا دختر عمو سعید و آریـــا  تـــــرنم و اشـــــی جون ژست جدید..بهت میگم ترنم خودتو لوس کن..اینجوری گردنتو کج میکنی ...
22 مهر 1392

دوست جونیام

ســـــــــــلام به همه دوست جــــونــیــــــام از این که این مدت فراموشمون نکردید واقعا ممنون..خییییییییییلــــــــــی دوستتون دارم ترنمم این مدت مامانی نتونستم بیام و وبلاگتو بروز کنم....خودم کلی ناراحتم از این ماجرا اما واقعا وقت نمیشد یا مهمون داشتیم یا مهمونی بودیمو مسافرت و..... الان که فکر میکنم من چقدر کار دارم چقدر باید ازت بنویسم از خانوم شدنت بزرگ شدنت حرف زدنت شیرین کاریات و.... فعلا یه سری از عکسات و میزارم گل خوشگل مامان   ...
11 مهر 1392
1